آریسا جونی، عزیز دل خاله هاشآریسا جونی، عزیز دل خاله هاش، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

♥♥♥ عزیزدل خاله هاش ♥♥♥

زودخوب شو خواهری

مامان آریسا سرما خورده و حالش بده خدایا مامان سمیه زودتر خوب بشه تا آریسا هم خوشحال بشه خب وقتی مامانیش مریضه آریسا هم ناراحت میشه، پس خواهر مامانی ما زودتر خوب شو   ...
12 دی 1391

40 روزگی

به ! سلاااااااااااااااااام آریسا خانم حالت چطوره خاله؟؟!!!!! امروز 40روزگیته خانم خوشگله یعنی تو و مامانی میرید حمام مامان بزرگا تو خوشگل خانم رو بردن حمام و بعد هم مامانی رفت . رسم اینه که با کاسه ی 40 کلید(یک کاسه ی کوچولو که 40تا کلید بهش وصله) غسل می کنید تا دیگه از اون موقع هم میتونید برید ددر و چشم های خوشگلت و گوشهای شنوای شما کامل میشه و میتونید همه چیز رو حس کنید و کاملا مامان و بابا و همه رو از هم تشخیص میدی. به سلامتی و خیر بودن قدمت هم بابا یک 206 خوشگل نقره ای برای مامان خرید  تا همگی برید بیرون و خوشحالی کنید. حالا دیگه نوبت خودته که بیای خونه های ما و با همه ی ماها کامل کامل آشنا بشی عزیز دل خاله ها عاف...
10 دی 1391

هدیه ی زیبای مامان

این کارت رو مامان سمیه برات طراحی کرده خاله. این یک یادگاری خیلی خیلی خوشگله که به همه داده تا همیشه یاد این شب و این فرشته باشیم دست مامانی درد نکنه ...
10 دی 1391

اولین شب ورود به خونه ی ما

حالا نوبت تو شده که بیای خونه ی ما.  پنجشنبه 1391/10/07 قرار شد که بیاید خونه ی ما. نمیدونی مامان پری چه کار کرد که بعدا عکساشو بهت نشون میدیم آخه اینجا نمیشه ، تیپ قرمز زده بود یعنی همه کار کرده بود که اولین ورودت به خونه ی ما پر از شادی باشه شام موندید و بعد شام رفتید. کلی خوشحالی کردیم که اومدی . همه جای خونه رو بهت نشون دادیم تا بیشتر یادت بمونه و آشنا بشی الهی بگردم خاله که اندازه ی عروسکتی دایی مهدی هم که کلا ولت نمیکرد و همش بغلت میکرد . خیلی دوست داره ها پس زود زود بیا خونمون عزیز دل خاله ها . مرسی    ...
10 دی 1391

شب یلدای آریسا

عزیز دلم امروز شب چله هستش ؛ یعنی همون شب یلدا امروز ما اومدیم خونتون با مامان پری برات شب چله ای آوردیم : آجیل ، هندوانه ، ... (البته هندوانه رو مامان سمیه تزءین کرد) مامان پری برات یک کاپشن خزدار سفید خریده بود. یهنی راستشو بخوای از 3 روز پیش خریده بود و همش قربون صدقه ات میرفت. البته باید بگم که مامان پری همش عکست رو تو گوشیش میبینه و قبون صدقت میره و شعر میخونه؛  مثل : خدام خدایی کرده               قدرت نمایی کرده ... (حالا بزرگتر که شدی بقیه شعرا رو خودت میشنوی عزیزم ) خلاصه که اومدیم خونتون . تو و مامان یه سفره ی شب یلدای خیلی خیلی خوشگل چی...
3 دی 1391