آریسا جونی، عزیز دل خاله هاشآریسا جونی، عزیز دل خاله هاش، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

♥♥♥ عزیزدل خاله هاش ♥♥♥

نی نی ما داره میاد

1391/9/14 9:24
362 بازدید
اشتراک گذاری

امروز 23/08/1391 هوا خیلی عالیه و همش بارندگی و هوای قشنگ پاییزی

میخواستم امروز با خاله ساناز و حمیده بیایم خونتون تا شب ورودت رو جشن بگیریم و اما مریض شدیم ناراحتو خیس آب!

نیومدیم و رفتیم خونه. ساعت 9 با مامان پروانه اومدیم خونتون . وای که چه هوایی بود دیگه داشت تگرگ می بارید. آسمون جشن گرفته بود ، آخه عزیزترین نی نی دنیا فردا میخواست آسمون رو ترک کنه و بیاد پیشمون

هوراقلبهوراهوراهوراهوراهوراهوراهورا

 

 

فرشته ی آسمونی

 

کودکی که آماده ی تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید: می گویند فردا شما مرا به زمین میفرستید

اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به انجابروم؟

خداوند پاسخ داد از میان بسیاری از فرشتگان من یکی را برای تو در نظر گرفتهام .

او در انتظار تو است و از تو نگهداری می کند.

اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه

کودک گفت: اینجا در بهشت من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی منکافی است.

خداوند لبخند زد: فرشته ی تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تولبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهیکرد.

خداوند او را نوازش کرد و گفت که فرشته ی تو زیباترین و شیرین ترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش توزمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یادخواهد داد که چگونه صحبت کنی.

کودک با ناراحتی گفت : وقتی می خواهم با شما صحبت کنم چه کنم؟

خداوند برای این سوال هم پاسخی داشت : فرشته ات دستهایت راکنار هم می گذارد و به تو یاد می دهد چگونه دعاکنی.

کودک سرش را برگرداند و پرسید: شنیدهام در زمین انسان های بد هم زندگی میکنند چه کسی از من محافظت می کند؟

خداوند پاسخ داد: فرشته ات از تو محافظت می کند حتی اگر به قیمت جانش تمام شود.

کودک با نگرانی ادامه داد: اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود

خداوند لبخند زد و گفت: فرشته ات همیشه درباره ی من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد مرا

خواهد آموخت گر چه من همواره در کنار تو خواهم بود.

در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد کودک می دانست که بایدبه زودی سفرش را آغاز کند.

او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید: خدایا اگر باید همین الان بروم لطفا نام فرشته ام را بگویید.

خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد : نام فرشته ات اهمییتی ندارد به راحتی می توانی او را مادر صداکنی.

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)