شیرین کاری های آریسا ♥
آریسا جونم جون جون خاله ها
دیگه خبری از کلمه های ناقص نیست و همش داری تند تند شیرین زبونی میکنی و جمله میگی
مثلاً میگی :
توپ رفت پیش مامی
بابا ایضا بستنی بخر
مامی چی گفت ؟
این چیه؟(این جمله افتاده سر زبونت و از همه چیز و همه کس میخوای بدونی چیزهای دور و اطرافت چیه
و کلی جمله ی دیگه که وقتی حرف می زنی دل ما رو میبری
حسابی خوردنی و چلوندنی تر میشی و ما همش داریم سعی میکنیم جلوی خودمون رو بگیریم تا ماچ و موچت نکنیم
کلمه ها رو کامل تر میگی و همش داری حرف میزنی، مثلاً در طول روز با مامی میشینی و میگی حرف حرف (یعنی حرف بزنیم) یا وقتی بابارضا و ما رو میبینی اوضاع همینه و بعد از هر کلمه ی ما میگی خب
ما هم همینجوری برات حرف میزنیم و از همه جا و همه چیز برات میگیم
کتاب داستان رو خیلی دوست داری و کتابخونه رو مال خودت کردی، یک طبقه کنج رو پر از کتاب کردی
سی دی که نگو همش داری دی وی دی رو روشن میکنی و کارتون میبینی
تا دیروز کلاه قرمزی بود، بعد نوبت رسید به عمو پورنگ و چرا و حالا هم دورا
هرچی میشه میگی بیا خونمون دی بی (دی وی دی) رو درست کن دورا ببینیم
آخه انقدر نگاه میکنی مامی و بابایی میترسن چشمای نازت ضعیف بشه و الکی میگن دی وی دی خرابه و تو خانم خانوما به ما میگی بیا دی بی درست کن دورا ببینیم
با مامان میری باشگاه و اونجا هم دل همه رو بردی ، ورزش میکنی و هرچی مربی میگه تو هم تکرار میکنی
وقتی میای خونه هم توضیح میدی که چیکارا کردی و ورزش میکنی خوردنـــــــــــــــــــی
مامان میگفت تو باشگاه یک دختره رو تردمیل بوده و بعد از دویدن آب خورده، شما هم که رفتی رو دستگاه و الکی دویدی و آب خوردی که مثلاً داری ورزش میکنی فدات شم
تولد بابارضا بود و مامان هنرمند باز هم کیک درست کرد اونم کیک سیبیل
عاشق تولد و کیک و شمع شدی با اینکه اولین تولدت از همه ی اینها ترسیدی
گردوی داخل کیک رو با کمک مامان میریزی و شمع رو هم فوت میکنی
امسال هم همش میگفتی کیک دیبیل بابارضا
فدای شیرین زونی هات عزیزم
دختر کو ندارد نشان از پدر
این مدل نشستن شما دقیقاً مثل بابارضاس که همینجوری میشینه و وقتی این کار رو میکنی میگی منو
این منو گفتنت خیلی خوبه ... هر کار جدید یا لباس جدید میخری و میپوشی میگی منو
کلاً قایم باشک رو خیلی دوست داری ... یهو میبینیم آریسا نیست
همش میگیم آریسا کو؟ کجا قایم شدی
بعد هم دنبالت می گردیم و پیدات می کنیم
که تازگی هم میگی من کجا هستم!!! ؟؟
قایم شدن به خاطر شکلات تلخ و خوردن یواشکی
شکلات تلخ از علاقه مندی هات شده خاله
تا شکلات تلخ میبینی با ولع می خوری و اصلاً هم بدت نمیاد
اینجا هم رفتی قایم شدی و تند تند داری شکلات تلخ میخوری بعدش هم دویدی و میرقصیدی و تمام دندونات سیاه شده بود و همگی کلی خندیدیم
آخه خیلی بامزه شده بودی ، انگار بی دندون بودی
مسواک زدنت که خیلی خوبه
مخصوصاً وقتی پشمک حاج عبدالله میخوری(از خوردنی های مورد علاقه شده برات و کلی دوسش داری) مامی با یک لیوان آب و مسواک میاد و برات مسواک میزنه البته خودت هم بلدی اما یه وقتایی که خیلی شکلات خوردی، مامی برات مسواک میزنه که مرواریدهای قشنگت خراب نشن
یک روز خوب توی بانک که رفتی اونجا و همه ی رسیدهارو برداشتی و پر کردی
تازه آخرش هم خودکار رو گذاشتی رو صندلی تا راحت باشی و کلی فیش نوشتی عزیزم
ژستت توی عکسا ما رو کشت و کلی خندیدیم آخه با مامی رفته بودی و مامی هم عکسها رو برامون گذاشت تو وایبر
تازه آخرش انقدر کاغذها رو زیر و رو کرده بودی که آقاهه اومد و کاغذها رو جمع کرد و گرنه تمام فیش های بانک رو پر می کردی خاله
دوباره رفتیم فروشگاه و شما خانم خانوما سوار چرخ ماشین دار شدی
البته این چرخ با بقیه فرق داشت یه جورایی ماشین کامل بود
خیلی خوشت اومد و بابا رضا برات یه دونه کرایه کرد.
انقدر خوشت اومده بود که نگو...
همش مدل های مختلف مینشتی ، یه بار پاهاتو کج مینداختی از ماشین بیرون، یه بار پاهاتو باز میکردی، یه بار میرفتی جلوی جلو مینشستی
خلاصه که همش ورجه وورجه می کردی، آخرش هم ماشین در حال حرکت بود و خودتو انداختی بیرون و از اینکه دایی مهدی دیدت کلی ناراحت شدی و گریه کردی
آخه دوست نداری وقتی کار اشتباهی انجام میدی تو جمع همه نگاهت کنن
زودی ناراحت میشی و میری بغل مامی
تو فروشگاه بادکنک گازی داشتند و تقریباً همه نی نی ها دستشون بود، برای تو هم گرفتیم و بستیم به فرمون ماشینت اما ...!!! آخرش از دستت رها شد و رفت چسبید به سقف
همش بالا رو نگاه می کردی و بادکنک های زیادی که به سقف چسبیده بودن رو نشون می دادی
بابا وقتی رفت ماشین رو تحویل داد، همش میگفتی ماشین خوشگله کجاست ؟؟!!!
جمعه رفتیم برف بازی
گفتیم آریسا کجا بریم؟
همش میگفتی فشم برف بازی
رفتیم فشم اما خبری از برف و برف بازی نبود همش باد بود و سرما
رفتیم کنار رودخانه و شروع کردی به پرتاب سنگ انقدر دوست داشتی ... چون شمال هم همین کارو انجام داده بودی خوشت اومده بود
خیلی سرد بود و فقط چایی خوردیم و بدو بدو برگشتیم بالا کنار اما همش گریه میکردی که برگردیم و سنگ بندازی تو آب
رفتیم آش خوردیم و اونم چه آشــــــی خیلی خوشمزه بود اما نخوردی همش به فکر رودخانه و سنگ بودی آخه خیلی سرد بود خاله نمیشد بری کنار آب اما گولت زدیم و آوردیمت تو ماشین
یه جای جدید
فروشگاه ستاره شرق
یک خانه بازی خوب و یک استخر توپ عمیق و کلی وسایل بازی
وقتی رفتیم خانه بازی، خاله ای که اسم بچه ها رو یادداشت میکرد ازت پرسید
اسمت چیه ؟
جواب دادی : آریسا
گفت فامیلیت چیه؟
گفتی : بابا رضا!!!!!!
خانومه کلی خندید از دستت و من بهت گفتم بگو اثنی عشری که بعدش گفتی و دویدی تو
رفتی تو استخر توپ و فقط موهای مشکیت معلوم بود بعد میگی:من کجا هستم!!!!!!
خب خاله خیلی سخت میشه پیدات کرد، تازه اونجا خیلی برات عمیق بود
انقدر خوشت اومده بود، همش می دویدی و سوار تاپ میشدی، سرسره، توپ آوردی و با دروازه های اونجا فوتبال بازی کردیم و نقاشی کشیدی و کلی بدو بدو کردی بعدش هم رفتی و بستنی برداشتی و خودت و لباس هاتو با بستنی یکی کردی
به به
خاله های قالیباف و خواهرزاده ی کوچولو که میخواد کمک کنه
وقتی دار قالی رو میبینی بدو بدو میای و شروع میکنی به بافتن که مثلاً داری کمک میکنی
چندبار نزدیک بود با قلاب، چله رو ببری خاله
اما انقدر شیرین کاری میکنی که هیچ وقت از دستت عصبانی نمیشیم حتی اگر واقعاً چله رو ببری
دوست داریم هزارتا هزارتا