آریسا جونی، عزیز دل خاله هاشآریسا جونی، عزیز دل خاله هاش، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

♥♥♥ عزیزدل خاله هاش ♥♥♥

تولد پرنسس آریسا

   بازم تولد برای پرنسس کوچولوی نازم         این بار با دوستام برات تولد گرفتم و روز 9 آبان دوستام رو دعوت کردم و خاله ها هم بودن و یه تولد دیگه داشتی که این بار حسابی هم بهت خوش گذشت . خوب خوابیده بودی و حسابی سر حال بودی و خدا رو شکر بهت خوش گذشت . دوست کوچولوت آترین هم بود گاهی با هم حرف می زدید و البته ما از حرفاتون چیزی سر در نمی آوردیم       تو این عکس تازه از حمام در اومدی با اون حوله سرت حسابی خوردنی شدی .     این هم مهمون 4 ماه از خودت کوچیک تر آترین ( دختر خاله سمیه)     این هم پرنسس آریسا رو مبلی که خاله سا...
19 آبان 1392

شب تولد

 سلام مامانی الان خوابی و من دلم خواست برات بنویسم . فردا برات تولد گرفتیم 22 روز زودتر - چون روز تولدت فردای عاشوراست و نمیشه جشن گرفت از روزی که تصمیم گرفتم برات تولد بگیرم هر شب تو خواب هم دارم کارای تولدت رو انجام می دم امیدوارم کارام تمام بشه و جشن خوبی داشته باشیم ایشالا میام و برات می نویسم که خیلی بهت خوش گذشته و حسابی رقصیدی ... کاری که خیلی دوست داری ... دوست دارم یه دنیا ... دنیای کوچولوی من ...
4 آبان 1392

دهمین ماهگرد

          آریسای کوچولو  ماهه شدی خاله   آریسا نگو بلا بگو تپلی خاله حالا دیگه 10 ماهه شدی 2 ماه دیگه مونده تا سالگی عشق ما همش داریم فکر میکنیم که باید چیکار کنیم چی بخریم که مناسب باشه و همه چیز به ذهنمون میاد و آخرش هیچی خیلی کم وقت داریم پس داریم سعی میکنیم برات بهترین باشه اولش گفتم آریسا نگو بلا بگو میدونی چرا؟ چون انقدر شیطون و بازیگوش شدی که نگو سراغ همه چیز میری و باید از همه چیز سر در بیاری انقدر صدات نازه که هر وقت میگی بابا یا ماما دلمون میخواد بچلونیمت هر چیزی که میبینی میگی من با اون صدای نازت یعنی ...
27 شهريور 1392

روزت مبارک (مامان و بابا)

  روزت مبارک دخترم   زیباست وجودت      دیوانه وار عاشقت شدم   نگاهت مهتابیست      و ستارگان در تلائلو چشمانت ...چراغ راه   پنجره را به پهنای رویا        برایت می گشایم   قلبم چشم به راه توست   لبخند می زنی      و رنگین کمان نفس می کشد .      کنار تو زندگی ما گسترده است   (بابا رضا)     ...
17 شهريور 1392

سفر شمال (مامان)

دختر گلم 4 اردیبهشت بود که به همراه دوستای بابا و خانوادشون رفتیم شمال خونه مادر بزرگ درینا کوچولو ...... حسابی خوش گذشت به همه ما مخصوصا تو و درینا و نازنین ... تو از همه کوچولو تر بودی .... بازم دختر نازم خوش سفری کردی و یه مسافرت خوب دیگه باهات داشتیم...     این عکس دریاچه الیمالات که خیلی طبیعت زیبایی داشت . قایق سواری هم کردیم که حسابی     خوش گذشت مخصوصا به تو که با خیال راحت پتوی خودت رو می خوردی بعد از اینجا لب دریا هم رفتیم اما خواب بودی ...  و دریا رو ندیدی ... روز دوم هم رفتیم آبگرم لاویج اما نتونستم ببرمت آب گرم چون کوچولو های زیر 3 سال نباید می ...
23 مرداد 1392