یک ماهگی
امروز فرشته ی ما 30 روزش شده.
آره خاله جون ، تو یک ماهه که پیش مایی
از آسمون بارون میاد ، حتی امروز اولین روز برفی سال هستش.فرشته ها برات جشن گرفتن و خدا برکتش رو به ما هدیه داده.
امروز اومدیم خونتون.
مامان پری خورشت هویج درست کرده بود تا مامانی تو رو تنها نذاره و غذا درست کنه ، تو هر روز با بزرگتر شدنت به مراقبت بیشتری احتیاج داری .
نهار خوردیم و تو کوچولو همش خواب بودی ؛ آخه تا صبح بیدار بودی و بازی کردی خب خسته بودی دیگه!!
ما خونتون بودیم تا عصر . میخواستیم بریم اما ، ما(خاله ساناز و خاله معصومه) با مامان رفتیم تو اتاق و رو تخت سه تایی خوابیدیم عزیزم نمیدونی چقدر خوب بود.ما سه تا خواهر با هم خوابیدیم فقط نیم ساعت اما یه دنیا خوب بود.
وقتی بیدار شدیم عمه مژگان و بچه ها و مامان بزرگ اومدن.عمه مژگان برات کیک درست کرده بود تا یک ماهگیتو جشن بگیریم.
خلاصه خیلی خوش گذشت، عکس انداختیم و کیک خوردیم و خوشحالی کردیم .و تو آریسا جون بازم خواب بودی.
ساعت 11:30 شب ، همچنان بارش باران و جشن آسمون . رفتیم خونه خودمون وقتی زنگ زدیم که بگیم ما رسیدیم خبر رسید که :
.
.
.
.
آریسا بیدار شده و قراره که نذاره مامان و بابا بخوابن .
دوست داریم شیطون بازیگوش