بیمارستان پاسارگاد
امروز 24/08/1391 ساعت 5 صبح بیدار شدیم و آماده شدیم . وای که چقدر هوا عالیه. هوای خنک پاییزی ساعت 6 رسیدیم بیمارستان پاسارگاد . مامان ساعت 6:07 رفت برای بستری . خیلی منتظر بودیم اما انتظار شیرینی بود. ساعت 9:45 خبر دادن که توی عزیز دختری ، دختری که برای همه عزیز و اندازه ی دنیا دوسش داریم. البته خاله جون تو ساعت 9:30 به دنیا اومدی. من تو رو دیدم خاله، خیلی کوچولویی خیلی . بهت خوش آمد گفتم و انتقدر خوشحالی کردم که داشتم بال در می آوردم . از خوشحالی گریم گرفت اما یه کم عزیزم آخه تو فرشته ای ، خیلی نازی مامان پروانه و بابا و من منتظر مامانیم . بقیه هم تو راهن. خاله سانازم رفته که برای توی خانم گل ، گل بخره و ه...
نویسنده :
ساناز و معصومه
16:37